sEtArEhAyE aBi سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 18:8 :: نويسنده : farin rasouli
هنوز هم در کنار تو غرق میشوم از احساس اما انگار که نه انگار هنوز هم برای لحظه های پر جنون به شیدایی میروم اما انگار که نه انگار کی مثل من برای برگشتنت بوسه بر قلبت می زند؟ نه! آخر یه بار این همه راه رفته آنقدر دور میشود که دیگر پیدا نخواهیم شد در اوج آتش سوختن را در وجود حس می کنم اما فراموشت خواهم کرد ... نظرات شما عزیزان:
این متنو که واست میذارم خودم نوشتم اگه دوست داشتی بذار تو وبلاگت!
کنار پرتگاه چشمانت ایستادم. انتخاب بین موندنو رفتن سخته یا باید بیوفتم و از زندگی پاک بشم یا باید وایسم و همچنان دنبال بهانه ای برای موندن بگردم...به پایین نگاه می کنم.ارتفاع نه کم و نه زیاده...پر از پیچ و خمه...از یه طرف دوست دارم گونه هایت را لمس کنم...از طرف دیگر با موندنم فرصت های بیشتری برای رفتن دارم...زمان تصمیم گیری داره به پایان می رسه... پاسخ:mersi sarah.matnet kheyli ehsasio ghashange.
از این که هر دفعه که میام تو وبلاگتو یه تغییری توش دادی خوشحالم امیدوارم همیشه این جوری باشه
![]()
saram ra shayd digaran dar naboodat garm konand ama delam ra hargezz
![]()
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||
![]() |